موقع خداحافظی برای سفر به امارات متحده عربی به عرفان کوچلو گفتم می روم تا برایت نوشمک بخرم.این رفتنم 84 روز طول کشید.چند روز پیش هم برای انجام امور اداری و پیگیری کارم به تهران رفته بودم.باز می پرسیدند.عرفان بابا کجا رفته.با عصبانیت می گفته.رفته نوشمک بخرد.بعداز برگشتن با او شوخی می کردیم.و می گفتیم.بابا بره نوشمک بخره بااعتراض می گفت دیگه نوشمک نمی خواهم.

بعداز آزادی با قطار که به میانه آمدم.عرفان بغلم بود.با اعتراض می گفت بابا رفتی نوشمک بخری چرا دیر آمدی.