از تاریخ چهارشنبه بیست و سوم بهمن ماه 92 تا تاریخ سه شنبه سیزدهم اسفند ماه92
مطالب نوشته شده بعداز آزادی
عذاب شکنجه اماراتی ها
پادرد شدیدی دارم.کف پاهایم خیلی اذیتم می کند.ماهیچه های رانم قدرت سابق را ندارد.دستانم بد جوری درد می کند.این نقاط بدنم بیشترین جایی بود.که در امارات زیر شکنجه بود.با آنکه به خیلی دکترهای متخصص مراجعه کردم.اما همه می ترسند.تا تایید کنند.این عذاب ها اثرات شکنجه هست.دلیلشان هم قانع کننده است.می بایست پزشک قانونی اینکار را بکند.در حالیکه قبلا مراجعه کردم.آنها هم از خط قرمزی می گفتند.که من سر در نمی آوردم.
شبها اصلا خوابم نمی آید.با آنکه چند مدتی است.سعی می کنم.درد را فراموش کنم و با حالت عادی راه بروم.اما اثرات عذاب شکنجه راحتم نمی گذارد.اگر وضع به همین منوال ادامه پیدا کند.احتمالا ناراحتی اعصاب و یا فلجی پاهایم را خواهم داشت.در این بین با آنکه مشکلات زیادی داشتم.اما به مراجع قانونی مراجعه کردم.که تا حالا حرکت در خور و مناسبی ندیدم.احتمالا تا آخر هم چنین خواهد بود.
بیشتر زمانم با مدرسه طی می شود.چون آموزشی هستم.مرخصی زیادی ندارم.این مانع مرا با مشکل مواجه می کند.به وقت مناسب مجبور خواهم بود.در این راه ازنمایندگی سازمان بین المل در تهران کمک بگیرم.هرچند امکان دارد.زمان را از دست بدهم.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم بهمن 1392ساعت 2:58 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
مرخصی عجیب در آموزش و پرورش
قبل از سفرم ،حراست اداره را از حرکتم مطلع کرده بودم و فرمهای مخصوص را تکمیل کرده بودم.برنامه ام رکابزنی سه کشور امارات و عمان و هندوستان بود.اگر مقدمه سفر با دوچرخه به دور دنیا فراهم می شد.کتبا قرار بود به اداره اطلاع بدهم.حتی نامه این درخواست را هم در وبم قرار داده بودم.تا اگر برنامه ام ادامه داشت.حتما اداره را از این جریان مطلع کنم.
حادثه بدی در امارات شکل گرفت و به جرم واهی جاسوسی در زندان امارت 78 روز در زندان انفرادی همراه با شکنجه و عذاب روحی و جسمی محبوس شدم.در این مدت با کسی ارتباط نداشتم.وباجهان خارج در ارتباط نبودم.همسرم را اداره خواسته بود.تا به نیابت از من یکسال مرخصی بدون حقوق در خواست کند.در حالیکه هیچ نامه ای رسمی در وکالت این درخواست از طرف من نداشت.هر چند ظاهرا دلسوزی یکی از دوستان قابل ذکر است.اما مبنای قانونی نداشت.تا عملا آموزش و پرورش در پیگیری مفقود شدن یکی از اعضایش در رکابزنی امارات با شعار تلاش و باوریک ایرانی برای صلح جهانی خاموش بماند.و از طرف دیگر این دوماه از حقوقم محروم بمانم.
بعداز برگشت با نامه کتبی به مراجع قانونی مراجعه کردم.اما اثری نداشت.تا این مشکل هم بر مشکلاتم افزوده شود.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم بهمن 1392ساعت 3:23 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
در امارات دادگاهی ندیدم
در این 78 روزی که در زندان انفرادی امارات در حین رکابزنی این کشور بودم.مشخص نشد.که بابت چه جرمی زیر شکنجه و زندانی هستم.اگر جرمی اتفاق افتاده بود.می بایست طبق پروتکل سازمان ملل و...به دادگاه می بردند.تا با مشخص شدن جرم،می بایست آن را تحمل می کردم.در حالیکه در این مدت اصلا در یک جا محبوس بودم. و در این مدت با کسی در ارتباط نبودم.می بایست،سفارت ایران از وضعیت و جرم من اطلاع حاصل می کرد.یا هم وکیل قانونی برایم تعیین می شد.
اصلا حبس در زندان انفرادی آنهم بمدت 78 روز همراه با شکنجه و عذاب روحی و جسمی کار معقول و انسانی نبود.پشت پرده این حرکت اماراتی ها جای سوال دارد.هر چند پیشنهاد مسخره و غیر انسانی آنها در قبول جاسوسی وسوسه انگیز بود.و می توانست شرافت انسانی مرا زیر سوال ببرد.اما تا حد مرگ از بازی خطرناک و نامردانه دوری جستم.چرا که ایمان داشتم.اگر مرگی مقدر است.باید آن را با مردانگی پذیرفت.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم بهمن 1392ساعت 3:34 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
چه کسانی مرا در امارات تا فرودگاه ابوظبی همراهی کردند
بعداز باز کردن چشم بند،چهار نفر مرا در فرودگاه ابوظبی مشایعت می کردند.پسر جوانی بود.که شبیه سندباد ،لاغربود.اودر روز پنجم رکابزنی در امارات نزدیکی 60 کیلومتری شهر ابوظبی با یک ماشین فیات سواری اشپک با دوستانش در کنار اتوبان جلو راهم سبز شدند.شب بود.توقف کرده بودم.تا لباسهایم را که خیس عرق بودند.عوض کنم.آنها چند دقیقه با من صحبت کردند.فقط در تاریکی چهره او یادم ماند.نفر بعدی یک چهره سیاه مانند و هیکلی بود.بیشتر او مرا شکنجه می کرد.اسمش را خودش انتخاب کرده بود.و لقب عزارئیل را بر خودش یدک می کشید.هر کاری کردم.تا اورا به صحبت بگیرم.اما صحبت نکرد.دوست داشتم.فرصت و قدرتی می داشتم و اورا کتک می زدم.نفر سوم،قدکوتاه و هیکلی بود.او هم گاهی شکنجه می داد.اما کمتر اورا در حین شکنجه می دیدم.نفر چهارم هم چهره مهربانی داشت.لاغر و قد بلند بود.چهره معصومی داشت.بیشتر کارهایم را در فروگاه او انجام می داد.گویا سرگروه این سه نفر دیگر بود.یکبار هم اورا در اتاق شکنجه زیر چشمی از چشم بند دیدم.آنجا که جوجه مرغی شکنجه می دادند.اعتراض کرد.تا محافظ دستبندرا روی مچم درست ببندند.تا مچم آسیب نبیند.
تا داخل هواپیما مرا مشایعت کردند.تنها کارت مخصوص سوارشدن به هواپیما را دادند.برگه ای را قبلا دادند.تا امضا کنم.در داخل هواپیما گفتند.تمام وسایلت را به بار هواپیما داده ایم.سه برگه رسید توشه را دادند.در فرودگاه امام خمینی تمام وسایلم را بعداز پیاده شدن چک کردم.خیلی از وسایلم را نداده بودند.از جمله دوچرخه ام که هنوز در زندان امارات دارد رکورد می شکند.مسئولین فرودگاه را مطلع کردم.آنها هم اعلام کردند.که اگردوچرخه و وسایلت را می دادند.حتمابا بار می آمد.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم بهمن 1392ساعت 3:53 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
ویلچر اینجا چه می کند
در زندان امارات در اتاقهای مخصوص شکنجه می شدم.در تمام اتاقها همیشه یک ویلچر بود.برایم جای سوال بود.این ویلچرها اینجا چه می کنند.فکر می کردم.شاید رئیس استخبارات ابوظبی افلیج باشد و او از آنها استفاده کند.اما گذشت زمان وجود آنها را برایم روشن تر کرد.آن زمان که در زیر شکنجه قادر به حرکت نمی شدی.برای تردد باید از آنها استفاده می کردی.چند بار من هم سوار آنها شدم.با تمام دردها و رنج هایی که می کشیدم.حرکت با آنها جالب و شیرین بود.

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم بهمن 1392ساعت 4:13 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
در انتخاب نماینده های فعلی میانه نقشی نداشتم.تا انتظاری داشته باشم
در انتخابات شهر میانه به نماینده های فعلی رای ندادم.تا از آنها انتظاری داشته باشم.اما به احترام جمعی مردم میانه پابند هستم.شاید این دلیلی است،که نتوانم از عملکرد آنها انتقاد بکنم.اما عملکردها آنها رازیر ذره بین دارم.ودقیقا شرایط روز را می سنجم.
شاید دوری من از بعضی ادارات یک امر طبیعی است.و از آنها انتظاری ندارم.وشرایط را مناسب نمی دانم هرچند دوست دارم.با من هم کاری نداشته باشند.اما گاها بعضی حرکتها را شایسته نمی دانم.تا بازهم صبوری و بردباری پیشه کنم و گلایه ای نداشته باشم.چراکه اعتقاد دارم.هر نیت خیری در شهر میانه خودبه خود از زیر خاکستر زمان شعله خواهد کشید.که آن هم به گذشت زمان نیاز خواهد داشت.تا حقایق چو پرده بیفتد.رو خواهد شد.
لذا در این مدت چیزی نخواهم گفت.مگر این که روزی این کارها مرا برنجاند.ومجبور به دفاع از خودم شوم.

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم بهمن 1392ساعت 15:12 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
Conversation started ژانویه 3
Hossein Gharedaghi
1/3/2014 00:42
Hossein Gharedaghi
Iranian cycle tourist to take detention case to ICJ Tue Dec 31, 2013 6:23PM GMT 3 13 1 Saman Kojouri, Press TV, Tehran Download | Embed Hossien Gharedaqi is a simple teacher, who is also a professional cycle tourist. He lives in a remote village in northwest of Iran. But his latest tour handed him a memory which he would never forget. During his recent tour of the United Arab Emirates he was detained and imprisoned on allegations of espionage activities. He says he was kept in jail for 78 days in the subhuman conditions with no access to basic needs. This comes as Hossien Ghare daghi says travels to different countries with the message of peace and friendship for the world. Although Hossein is now been free, the Iranian foreign ministry says it is still following up the case through diplomatic channels. The accusation of espionage seems to have become an instrument in the hands of certain countries to put ordinary nationals of other countries in prison for a period of time. This comes Iran has always treated foreign prisoners inside the country through Islamic clemency and in return expects other countries to respect its nationals in different conditions.
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم بهمن 1392ساعت 14:3 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
وداع
بعداز 6 هفته در زندان امارات تقاضای یک جلد قرآن مجید کردم.بعداز چند روز یک جلد قرآن در اختیارم قرار دادند.این قرآن در سوریه چاپ شده بود و مهر اوقاف سوریه روی آن بود.در اولین لمس سوره ابراهیم آمد.آیه های زیبایی که مرا به صبر و بردباری فرامی خواند.بیشتر این سوره را تا آخرین روز تلاوت می کردم.زمانی که حافظ 15 جزء قران بودم.آیه ای از این را همیشه تلاوت می کردم.بخصوص دعای بر پدر و مادرو تمام مسلمانان.
روزهای آخر توان نشستن نداشتم.بیشتر سوره هایی را که حفظ بودم.دراز کشیده تلاوت می کردم.تا آخرین وداع هایم را با عالم ماده و خاکی داشته باشم.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم بهمن 1392ساعت 0:22 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
سفارت ایران در ابوظبی
شب را در ابوظبی مهمان یکی از هم وطنان ایرانی بودم.تا صبحانه را بخورم و آماده شوم.ساعت 10 صبح شد.تا سفارت ایران راهی نداشتم.بعداز گذر از اتوبان به مرکز سفارتهای کشورهای جهان در ابوظبی که دریک جا متمرکز بودند.رسیدم.درست روبروی سفارت ایران، سفارت آمریکا با پرچمش نمایان بود.ساعت 11/30 به سفارت ایران رسیدم.معماری سفارت ایران تداعی معماری سنتی ایران را می کرد.با آجر سفال ساخته بودند.زیر تابلو سفارت ایران درمحوطه درب پشتی یک عکس گرفتم.
درست ساعت 11/45 دقیقه وارد سفارت ایران شدم.هم وطنان ایرانی مقیم امارات هم برای انجام امور اداری در آنجا جمع بودند.مستقیما به جلو پیشخوان رفتم و خودم را معرفی کردم.خیلی تحویل گرفتند.تا اینکه کارشناس امورفرهنگی آقای نبیونی به پیشوازم آمد.به اتاق مهمان بردند.با چایی پذیرایی کردند.قرار شد برای هماهنگی با سفارت امان اقدام نمایند.بعداز ساعاتی اعلام کردند.این کار ممکن نیست و با مشکل همراه هست.
برای دریافت ویزای عمان در ایران با مشکل زمان برخورد کردم و از ادامه قراردادم صرف نظر کردم.تنها امیدم به سفارت ایران در ابوظبی بود.و گرنه می بایست بلافاصله به ایران بر می گشتم.مراجعه مستقیم هم به سفارت عمان برایم راه مناسبی به عنوان ایرانی نبود.چرا که برای دریافت ویزای کشور ثالث برای ایرانی ها بدلیل ضمانت و بعضی موانع کار ساده ای نیست.
تنها راهی که مانده بود.باید بلافاصله به باشگاه ایرانیان در دبی بر می گشتم.واز آنجا پیگیر ادامه برنامه هایم می شدم.ساعت 13/15 از سفارت بیرون آمدم تا به مسیرم ادامه بدهم.

+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم اسفند 1392ساعت 0:56 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
بعداز تقاطع مجمع الوزرا ابوظبی
شب رکاب می زدم .نزدیک شهر ابوظبی بودم.می بایست برای گریز از گرمای روز خودم را به ابوظبی می رساندم.لباسهایم خیس شده بود.نزدیک پل ورودی شهر ابوظبی پلیس راه جلو راهم را گرفت.از من مدارک خواست و من هم دادم.پلیس بعداز بررسی مدارک از من سوال کرد،مشروب خوردی.من خندیدم و گفتم ما مسلمانیم.این کار برای ما حرام است.او هم نیشخندی زد و گفت رکابزنی در این هوای شرجی کار عاقلانه ای نیست.مواظب باشید و با احتیاط از کنار اتوبان رکاب بزنید.یک پلاستیک میوه و چند بطری نوشیدنی هدیه دادند.
آب بطریهایم تمام شده بود.دلم می خواست در این هوای شرجی یک چایی بخورم.تا بیشتر از عرق کردنم لذت ببرم.از پل جسر شیخ در ورودی ابوظبی گذشتم.دست راستم محلی بود.که بعدها در آنجا به جرم واهی جاسوسی 78 روز زیر شکنجه بودم.تا رکورد نگون بخت ترین سایکل توریست جهان را رقم بزنم.
بعداز پل به چند کارگر پاکستانی برخورد کردم.با آب سرد از من پذیرایی کردند.من هم با چند کلمه زبان اردو از آنها تشکر کردم.از دور مسجدی در سمت چپ اتوبان نمایان بود.قصد کردم.شب را در آنجا استراحت کنم.نزدیک ساعت 3/30 نیمه شب بود.از تقاطع وزرا گذشتم تا در تقاطع بعدی مسیرم را عوض کنم.ساعت 4 صبح به مسجد رسیدم.
بعداز حمام و شستن لباسها و استراحت کوتاه،قرآن خواندم.در حال استراحت مجدد بودم.یک اماراتی مرا بیدار کرد.سلام و علیکی کرد و از اینکه مرا در آنجا می دید.خیلی خوشحال بود.چهره نورانی و زیبایی داشت.عربی را به لهجه شیرین تلفظ می کرد.لباس سفیدی بر تن داشت.چند دقیقه ای با من بود.مرا به خانه اش دعوت کرد.اما من عجله داشتم، ضمن عذرخواهی از محبت انسانی اش بی نهایت تشکر کردم.
هوا نزدیک روشن شدن ،بود.دوباره آن مرد عرب با ماشینش بر گشت.پلاستیک بزرگی دستش بود.برایم خیلی وسایل آورده بود.مانده بودم.چطور از مهربانی هایش تشکر کنم.صبحانه مفصل وچند کنسرو و مقداری کادو بود.بازهم کنارم نشست و صحبت کردیم.تا این که خواست از من خداحافظی کند.من به یاد دوچرخه سوارهایی افتادم که از ایران گذر می کردند و دقیقا همان کاری که من کرده بودم.دوباره یک مرد عرب برای من انجام می داد.بسته ای پول کنارساکم قرار داد.گفت تو راه خرج می کنی.من خیلی دلم گرفت.نا خود آگاه گریستم.او هم مرا با تاسف نگاه می کرد.او دلداری داد.من جریان این کار را برایش تعریف کردم.چراکه این خاطره دومین حادثه ای بود.که در سفرهایم اتفاق می افتاد.با التماس فهماندم به پول نیازی ندارم.همان قدر که مهربانی کردید.برایم کافی است.در این کش و قوس بالاخره 50 درهم را پذیرفتم.تا برای نهار مهمان غیابی اش شوم.لحظه خداحافظی بود.به احترامش تا کنار ماشینش آمدم.هرچه اسرار کردم.یک عکس یادگاری بگیریم.قبول نکرد.
از ماشینش عکس گرفتم.تا این خاطره هم به خاطرات انسانی ام افزوده شود.

+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم اسفند 1392ساعت 0:57 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
سفری پر خطر
چند سالی است.که دارم تلاش میکنم.تا بعنوان یک معلم ایرانی در تعطیلات تابستانهانمادی ازحرکت وتلاش انسانی باشم و دراین راه همه را به تحرک و پویایی ترغیب کنم.تا شادابی و طراوت را به جوانان ایران زمین منتقل کنم.از زمان استارتم می دانستم راه خیلی دشواری خواهم داشت.اما دور زدن موانع و مشکلات در این عالم یک شیرینی خاصی دارد .که در بهای زندگی معامله شیرینی است.آرام ساختن ضمیر درون در این مسیر خود یک جسارت انسانی است.که در ظرف همه نمی گنجد.
در این مدت منتظر کسی نبودم.تا شرایط سفر را برایم فراهم کند.بلکه خودم را بیشتر تحمیل کرده بودم.تا در میان کوتاهی مسئولین رسوخ کنم.وسستی و کوتاهی شان را نمایان کنم.که در برنامه ریزی این استعداد ها مدیریت درست و حسابی ندارند.چه بسا مقاومت هم در برابر آنها ممکن بود.مستعد هر وصله ناجوری باشد،که شد.
در همه این سفر ها و رکوردها،سلیقه های خاصی بود.که می بایست به یک گروهی برچسب می خوردم.در حالیکه عقیده داشتم.باید امکان چنین حرکتی را برای همه جوانان فراهم نمود.اگر قرار است پویایی و نشاط همه گیر شود.باید این زمینه را برای همه فراهم نمود.
برای سفر تابستانم مثل سفرهای قبلی ام تلاش کردم.نیک می دانستم.کسی در کنارم نخواهد بود.به جاهایی که لازم بود.مراجعه کردم.اما خبری نشد.در حالیکه هنوز بعداز گذشت 7 سال به حق مسلم خود در انتخاب محل خدمت در آموزش و پرورش در استان آذربایجانشرقی نرسیده ام.تا همچنان توصیه کنم.مارا به خیر شما امیدی نیست شر مرسانید.
قبل از سفر تابستانم در سال 92 طوری برنامه ریزی کرده بودم.تا بی خبر به سفرم ادامه بدهم.اما اسرار یکی از دوستان میانه ای باعث شد.در خبرها ذکر شود.هرچند از عواقب آن می ترسیدم.تا گذشت زمان روی بد آن را نشان دهد.
در رکابزنی سال 91 هم شایعات خیلی خطرناکی رسوخ کرده بود.که شنیدن آن برایم خیلی خطرناک بود.در این سفرهم چنین شایعاتی بود.تا اراده یک انسان جسور را زیر سوال ببرد.هرچند تلاش داشتم آن را منحرف کنم.اما ابزار لازم را نداشتم.تا با دیده شک به بعضی نگاههای کج اندیش در میانه ایمان داشته باشم.و این عقوبت را حاصل برنامه ها و نگاههای بد آنها حساب کنم.تا در گذشت زمان یک روز بی تعارف به همه رویدادهای سفرهایم نگاه کنم.

+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم اسفند 1392ساعت 0:58 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
تشکر از دوستان سایت صدای میانه و میانالی و دیگر دوستان
مثل سابق در این سایت هافعال نخواهم بود.چرا که دغدغه فکری و عواقب شکنجه اماراتی هاو اعاده حقم فرصت اینکار را به من نخواهد داد.هنوز با گذشت 4 ماه از آزادی ام، به جرم واهی جاسوسی از زندان امارات با تحمل مرارتها و رنج ها و شکنجه ها،هیچکدام از سازمانها و ارکانها و وزارت آموزش و پرورش و وزارت امور خارجه در خور شایسته و بایسته از من حمایت نکرده اند.هنوز دوچرخه و وسایلم را از اماراتی ها رامسترد نکرده اند.هرچند دلایل خاصی دارند.اما من با دلیل و مدارک تمام دلایل آنهارا رد کرده ام.و وبم بهترین مخزن اسراری است.که پاسخ گوی اما و اگرهای آنهاست.قرار است تا عید همچنان منتظر اقداماتشان باشم.بعداز عید عملا وارد میدان خواهم شد.چراکه در زندان امارات تنها خواسته و آرزوی نفسم،دیدار دوباره وطن و دوستانم بود.که به آن رسیدم.مرگ را حس و لمس کردم.می دانم عواقب شکنجه مرا یک روزی از پای در خواهد آورد.لذا از مرگ هراسی بدل راه نخواهم داد.هرچند شاید ذره کوچکی باشم از این همه نفس هایی که در کنارمان خاموش می شوند و از یاد ها می روند.
در این فرصت همچنان بیشتر فعالیتم را به فیسبوک منتقل خواهم کرد.تا شاید یک دائرالمعارفی از یک تلاش جهانی یک ایرانی و معلم را با اندوخته های ناچیزش با وسیله ساده قرن سرعت به یادگار بگذارم.لذا از دوستان عذرخواهی نموده و قبلا از کوتاهی ام پوزش می طلبم.
در این بین از تمام دوستان و سایتها که مارا تحمل کردند و از مهربانی و انسانیت خود بی بهره نساختند.صمیمانه تقدیر و تشکر می کنم.

+ نوشته شده در جمعه نهم اسفند 1392ساعت 14:50 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
میزبانی از گروه دوچرخه سواران جهانی در میانه؟،شماهم با ما باشید
یگ گروه ویژه دوچرخه سواران بین المللی با تدارکات ویژه از هلند استارت زده اند.الان در کشور ترکیه هستند.در هر شهری مورد استقبال قرار می گیرند.قرار است اول فروردین 93 وارد ایران شوند.احتمالا 13 فروردین وارد میانه شوند.و یک شب اقامت داشته باشند.از تمام همشهریان و مسئولین تقاضای مساعدت و یاری را دارم.چراکه حرکت این گروه جهانی است و می تواند در امتداد مهربانی و خوش نامی مردم وشهر میانه در بین سایکل توریستهای جهان از اعتبار خاصی برخوردار باشد.لذا کمک و مساعدت تمام عزیزان را برای برنامه ریزی استقبال و پذیرایی می فشاریم.منتظر تماس هایتان هستیم.

+ نوشته شده در جمعه نهم اسفند 1392ساعت 22:6 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات
فریاد کمک فروزان اطهری بازیگر - مدل ایرانی از زندان دبی + تصاویر
روزنامه هفت صبح: چند ماهی است نام یک بازیگر ایرانی - سوئدی بر سر زبان ها افتاده و دستگیری او در دبی به یکی از سوژه های مهم خبرگزاری ها تبدیل شده است. «فرزان اطهری» یکی از مدل های نسبتا شناخته شده ایرانی است که به عنوان یک مدل در 23 کشور مختلف با بیش از 100 مارک همکاری کرده و چندی پیش نیز در یکی از موزیک ویدئوهای هیفا وهبی (خواننده لبنانی) به عنوان بازیگر حاضر شده بود که انتشار خبر صدور حکم ابد برای اطهری نام او را بیشتر بر سر زبان ها انداخت.
باتزی او در چند فیلم ایرانی نیز سبب شده تا توجه ایرانی ها بیشتر جلب شود و کمپین فیس بوکی برای درخواست تجدید نظر در حکم او به راه بیفتد. اطهری در فیلم چهل سالگی حضور داشت و در کنار لیلا حاتمی به ایفای نقش پرداخت. عکس های زیادی از او در کنار بازیگران منتشر شده و شاید همین نکته سبب شده تا هنرمندان کشور نیز آرام آرام به صف حمایت از او بپیوندند.

از خرداد ماه امسال شایعه دستگیری اطهری به گوش رسید تا اینکه در دی ماه امسال پلیس دبی اعلام کرد او به دلیل فروش مواد مخدر به حبس ابد محکوم شده است. اطهری پس از مدت ها توانست در صفحه فیس بوک خود مطلبی بنویسد که در آن افشاگری های فراوانی را علیه پلیس دبی انجام داد و خواستار کمک ایرانی ها و سوئدی ها شد. او در نامه خود به اشتباهاتش اعتراف می کند اما می گوید که هیچگاه قصد فروش مواد را نداشته و اتهامات علیه اش بی اساس است.
قصه از کجا شروع شد؟
در اوایل دی ماه بود که خبر صدور حکم او به طور رسمی منتشر شد. در این خبر آمده بود: «دادگاهی در دبی، فرزان اطهری بازیگر ایرانی تبار سوئدی و بازیگر سینمای ایران را به جرم حمل 21 گرم کوکائین به حبس ابد محکوم کرد. ماموران پلیس مبارزه با مواد مخدر، فرزان اطهری را در نزدیکی هتل آرمنی دبی در حالی دستگیر کردند که او 11 کیسه پلاستیکی حاوی کوکائین با هدف فروش همراه خود داشت.
اطهری 29 ساله، در دادگاه ادعا کرده که بسته های کوکائین را برای مصرف شخصی اش داشته و قصد فروش آنها را نداشته است. وکیل متهم نیز پیش تر گفته بود که فرایند طی شده توسط پلیس مبارزه با مواد مخدر در این پرونده غیرقانونی بوده است چرا که به گفته او، از یک سو، خبر چینی که پلیس دبی با استناد به اطلاعات او، علیه موکلش شهادت داده، اطلاعات دروغ درخصوص ماده مخدری که توسط متهم حمل می شده، داده است و از سوی دیگر، دیگر زندانیان نیز فرزان اطهری را در زمان بازداشت موقت، گمراه و تهدید کرده اند.
در جریان دادگاه، یک افسر پلیس اماراتی شهادت داد که یک خبرچین به آنها اطلاع داده که فرزان اطهری همراه خود مواد مخدر دارد و دنبال خریدار برای آن می گردد. به گفته این افسر پلیس مبارزه با مواد مخدر، متهم روز 14 می (24 اردیبهشت) در مقابل هتلی در منطقه تاریخی «بِر» دبی بازداشت شد و در جریان تحقیقات پذیرفت که قصد فروش کیسه های کوکائین همراه خود را داشته است. دادگاه بدوی دبی، علاوه بر محکومیت این مدل ایرانی به حبس ابد، او را به جریمه سنگین 50 هزار درهم امارات نیز محکوم کرده است و او بعد از پایان محکومیتش از این کشور اخراج خواهد شد.»

افشاگری های اطهری
این بازیگر ایرانی پس از مدت ها دوری از شبکه های مجازی توانست در صفحه اش حاضر شود و درباره اتفاقات چند وقت اخیر توضیح دهد. نامه او از زندان را بدون هیچ قضاوتی می خوانید: «من فرزان اطهری، جوان 29 ساله ایرانی - سوئدی هستم و این نامه را در حالی می نویسم که مدت 9 ماه است در زندان مرکزی دبی به سر می برم. بعد از 8 ماه حکم من صادر شد؛ حبس ابد. مدتی بعد از دریافت حکم دادگاه، اطلاع یافتم که من تا مرز اعدام هم رفته بودم اما چون قضات پرونده در مورد حکم اعدام به اجماع و اتفاق نظر نرسیده اند، با یک درجه تخفیف حکم حبس ابد صادر کرده اند. نمی توانم برایتان توصیف کنم که چه احساسی داشتم زمانی که به وسیله تلفن به من اطلاع داده شد که باید باقی مانده زندگی ام را در زندان بگذرانم.
بیشتر مطالبی که در رسانه ها درخصوص ماجرای دستگیری من منتشر شده حقیقت ندارد. من در بیرون از خانه ام که در برج الخلیفه قرار دارد، در تاریخ 14 ماه مه 2013، وقتی که برای ملاقات دوستم بیرون می رفتم و مواد در جیب خود داشتم دستگیر شدم. هتل آرمنی در همان ساختمان برج الخلیفه قرار دارد. پلیس اظهار کرده که من خارج از یک هتل مجلل به دنبال مشتری برای فروش مواد بوده ام؛ در حالی که من در حال خروج از محل زندگی ام بوده ام.
می خواهم شما بدانیدکه این مواد اصلا متعلق به من نبوده. من نه در حال استفاده از آن بوده ام و نه قصدی برای فروش آن داشته ام. برای من پاپوش درست کرده اند. برای آن دسته از کسانی که نمی دانند پاپوش درست کردن یعنی چه می گویم که این لغت یعنی با فریب کسی را وادار به انجام کاری غیرقانونی کردن به طوری که آن عمل موجب ایجاد پیگرد قانونی برای آنفرد شود. از آنجایی که پرونده من هنوز در مرحله استیناف است، به توصیه وکیلم از گفتن جزییات بیشتر معذورم اما به محض پایان یافتن مرحله استیناف تمام جزییات را درباره چگونگی درگیر شدنم در این ماجرا بازگو خواهم کرد.
منبه مدت دوهفته در یک سلول خالی بدون تختخواب و سرویس بهداشتی بازداشت بودم و از داشتن یک وکیل یا مترجم یا تماس با سفارت سوئد محروم بودم. حتی اجازه تماس با خانواده و دوستانم هم به من داده نشد تا به آنها اطلاع دهم که زنده هستم. در آن مدت مرا به امضای اسناد و اعترافاتی به زبان عربی که نه می فهمم و نه می توانم بخوانم، وادار کردند که من حتی نمی دانستم چه اسنادی هستند و چاره دیگری هم جز امضا نداشتم.
این شرایط تاثیر مرگبار بر مسیر محاکمه من داشت. تمام اسنادی که در آن دو هفته به اجبار امضا کرده بودم به عنوان مدرک علیه من در دادگاه استفاده شدند. من بعد از گذراندن 5 ماه در بازداشت، آن هم به خاطر جرمی که نمی دانستم چه بود، توانستم وکیلی داشته باشم. هیچ شاهدی جز اظهارات ماموران پلیس دستگیرکننده در پرونده من وجود نداشت. من متهم به ترویج و اشاعه مواد مخدر بودم اما حکمی که برای من صادر شده برای جرمی بسیار سنگین تر، یعنی فروش مواد مخدر است که البته من از هر دوی اینها مبرا هستم. من به هیچ عنوان نه مروج و نه فروشنده هیچ نوع ماده غیرقانونی نیستم.

من موافقم که ما همیشه باید در برابر اعمال مان پاسخگو باشیم و می پذیرم که با درگیرشدن در چنین موقعیتی بزرگترین اشتباه زندگی ام را مرتکب شده ام و فریب یک به اصطلاح «دوست» را خورده و خود را در چنین وضعیتی گرفتار کرده ام اما هیچ کس مستحق آن نیست که براساس یک اتهام بی اساس تمام زندگی اش را در زندان بگذراند.
لازم به گفتن نیست که یک روند دادرسی ناعادلانه و غیرانسانی، اجبار به امضای اسنادی به زبان بیگانه، عدم دسترسی به مترجم در بازجویی ها،اظهارات جعلی پلیس در دادگاه، عدم وجود شاهد و مدرکی غیر از اظهارات پلیس و حکمی که هیچ تناسبی با جرم ندارد، همه اینها یعنی
نقض حقوق بشر.
من هنوز جوانم و آرزوها و رویاهای بسیاری دارم. تا این لحظه هم نزدیک به یک سال را به خاطر اشتباهی که مرتکب شده و تا آخر عمر به خاطرش نادم و پشیمان خواهم بود، در زندان گذرانده ام و درس عبرت گرفته ام. در زندان هیچ روزی را بدون بیم سلامتی و جانم سپری نکرده ام چرا که در کنار مجرمین حرفه ای و خلافکارانی زندگی می کنم که بعضا بیماری های قابل انتقالی مانند ایدز و هپاتیت دارند.
قبل از دستگیری، من آدم موفقی در حرفه ام بودم و همراه دو شریکم شرکتی موفق داشته و 16 کارمند با ما همکاری می کردند. اکنون بعد از 8 ماه انتظار، تمام زندگی ام از دستم رفته و تنها حکم حبس ابد پیش روی من است. من از صمیم قلب از شما تقاضای کمک دارم. تنها چیزی که می خواهم عدالت است، عدالتی که هر انسانی مستحق آن است. من تقاضای رحم و بخشش دارم چرا که هر کس در برهه ای از زندگی اش ممکن است دچار خطا و لغزش شود. لطفا به من کمک کنید تا زندگی ام را نجات دهم. زندگی من اکنون دیگر در دستان خودم نیست. تک تک امضاهای شما تاثیرگذار خواهد بود؛ و نه تنها من، بلکه خانواده ام، دوستانم و فرشته کوچولوی من، خواهر عزیزم هم تا همیشه ممنون و سپاسگزار شما خواهند بود.
قصدم از نوشتن این عرض حال به نقد کشیدن کشور امارات نیست. من مدت سه سال در این کشور زندگی و کار کرده ام زیرا کشور فوق العاده ای است هر چند دستگاه قضایی این کشور مرا محکوم کرده است. در اینجا می خواهم از خداوند، جناب شیخ محمد بن رشید آل مکتوم، معاون رئیس جمهور، نخست وزیر و حاکم دبی، خانواده ام، دوستانم، همراهانم و تمام مردم عزیز سوئد، ایران و مردم سراسر دنیا، همچنین شهروندان اماراتی به خاطر درگیر شدن در چنین شرایطی عذرخواهی کنم. اکنون زندگی من در دستان خداوند بزرگ، وکیلم و شماست. پیشاپیش از شما سپاسگزارم.»
درخواست برای جمع آوری امضا
در پایان این نامه متنی قرار داده شده و از کاربران خواسته شده تا به یک سایت مراجعه کنند و نامه حمایت از او را امضا کنند. در این نامه که خطاب به مسئولان مختلف بین المللی است خواسته شده تا نسبت به روند برگزاری دادگاه و حکم او نظارت بیشتری صورت گیرد. با افزایش حمایت ها، اطهری روز گذشته در فیس بوک خود نوشت: «با دیدن این همه استقبال از نامه ام یک نور امید کوچک تو این راه تاریک بی پایان برایم پیدا شده. از حمایت و تلاش همه شما سپاسگزارم. تک تک امضاها اثرگذار خواهند بود.»

کمپین جدی می شود
چند روزی است که کمپین حمایت از اطهری جدی شده و سیروان خسروی - خواننده کشورمان - از مردم خواسته تا در آن شرکت کنند. سیروان در متن خود نوشته: «دوستان عزیز، مدتیه که خبر به زندان افتادن «فرزان اطهری» در دبی رو شنیدم و متاسفانه تو روزهای گذشته مجازات بسیار سنگینی براش در نظر گرفته شده (حبس ابد). همه ما انسان ها اشتباهاتی رو، چه کوچیک چه بزرگ، تو زندگیمون انجام دادیم و می دهیم که ممکنه فقط یکی از این اشتباهات باعث تغییر مسیر زندگیمون برای همیشه بشه. من هم مثل اکثر شما هیچ وقت فرزان اطهری رو از نزدیک ندیدم ولی فکر می کنم هر انسانی که این نامه رو می خونه وظیفشه که به درخواستش فکر کنه و اگه می تونه یک قدم در راه کمک به این جوون برداره.»
واکنش های مختلف به کمپین
این کمپین با واکنش های متفاوت و بعضا متضادی روبرو شده که آن را نسبت به سایر کمپین های دیگر فیس بوک متمایز می کند. عده ای از این کمپین حمایت کردند اما عده دیگریاز کاربران اعتقاد دارند که او در هر صورت مواد مخدر حمل کرده و باید تاوان جرم خود را نیز تحمل کند. برخی دیگر از کاربران نیز نسبت به این موضوع که او بیشتر بر سوئدی بودن خود تاکید کرده اعتراض کردند و برخی دیگر نیز نسبت به صحت ادعاهای او با دیده شک نگاه می کنند.»
+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم اسفند 1392ساعت 23:12 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات