نوروز گلی

طبیعتا این گل در اوایل فصل بهار از کنار برفها در دامنه کوهها بخصوص قافلانکوه و برقوش سر به بیرون می زند.هر چه ارتفاع زیاد تر شود.این گل صبور و بردبار است.عجله ندارد.روستای هفت چشمه بدلیل کوهستانی بودن و ارتفاع آن فصل بهار را دیر شروع می کند.تا این گل در آخرین روزهای فروردین یاد آور خاطرات دوران کودکی در شهر آچاچی و کوههای قافلانکوه باشد.

نقل است.هر کسی در فصل بهار آن را رویت کند.عمر بیشتری خواهد داشت.در هفت چشمه بچه ها این گل را می خوردند.اما من تا حالا نخورده بودم.شاید نگاه پنهانی به همین باور باشد

 

+ نوشته شده در  جمعه یکم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 18:12  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات
کوچلوترین مدرسه ایران درروستای قزل یاتاق کندوان میانه آذربایجانشرقی

روستای قزل یاتاق در منطقه کندوان درامتداد سرچشمه رودخانه گرمی چای بعداز روستای تجرق و طوین هم مرز با روستاهای سورباغ و قره قیه و گله گاه نزدیکی مرز دو استان آذربایجانشرقی و اردبیل قرار دارد.بدلیل سست بودن خاک روستاو رانش زمین ،اهالی روستا بعد از انقلاب  با کمک دولت اقدام به تغییر محل روستا کرده اند.در این بین ساکنان وفادار به چند خانوار نمی رسد.بقیه بیشتر به تهران مهاجرت کرده اند.

کمی تعداد خانوار برای پیگیری آموزش دانش آموزان با مشکل مواجه شده است.اما با این حال مسولین نگاه ویِژه ای دارند.تا این چند دانش آموز از این امکانات بی بهره نمانند.و برای ادامه تحصیل مجبور به تردد در روستاهای همجوار نباشند.

در یک اقدام اتفاقی دقایقی مهمان این روستا شدیم.تا در یک جمع با بهانه یک چای این حس زیبای تلاش یک معلم مهربان و فعال و صادق باشیم.آقای ساسان مهدیخانی معلم این روستا هست.تازه از دانشگاه تربیت معلم فارغ التحصیل شده است.حضورش در این روستا را یک تقدیر ناخواسته و زیبا می داند.چرا که او در دانشگاه بدلیل فعالیت و تلاشش از امتیاز خوبی برای تعیین محل خدمت بر خوردار بوده است.اما قسمت بوده است.تا در اولین سال خدمت این اتفاق میمون و مبارک را به فال نیک بگیرد.تا با توجه به جوانی و حوصله زیاد دست به اقدامات زیبایی بزند.او در این مدت حضورش چند تحقیق انجام داده است.با اهالی روستا خیلی صمیمی است.تا تلاش مضاعف او آینده اقتصاد روستا را نشانه بگیرد.و به نفع اهالی روستا با اقدام انساندوستانه این کار مردانه را مد نظر قرار بدهد.

مدرسه آقای مهدیخانی سه دانش آموز دارد.مدیریت و تدریس او با مشکلات خاص روستا و دانش آموزان و کلاسهای چند پایه دغدغه او بوده است.اما با راهکارهای ساده این مشکلات را برطرف نموده است.تا حس رابطه او با دانش آموزان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و خدمت صادقانه تنها آرامش او در این راه باشد.

او علاوه بر معلمی به پرورش زنبور عسل و کارهای تحقیقاتی و برنامه نویسی اشتغال دارد.زندگی اش را بر پایه اقتصاد خارج از آموزش و پرورش محکم کرده است.تازه عید سال 96ازدواج کرده و همسرش همکار فرهنگی ودر مقظع دبیرستان در شهر ترک تدریس می کند.او از این شرایط راضی است.هر چند 5 ساعت زمان روزانه اش را برای رفت و آمد به محل کار با رانندگی طی می کند.

احتمالاسال دیگر در صورت وجود شرایط در روستای هفت چشمه و دبستان قنبر به تدریس خود ادامه بدهد.

در این جمع آقای مهدی دهقان و عرفان پسر گلم حضور داشتند.تا از زحمات آقای دهقان برای این آشنایی و تهیه یک فیلم کوتاه تشکر و قدر دانی کنیم.این فیلم در اولین فرصت در کلیپ ها قابل دسترسی خواهد بود.

لینک مصاحبه

https://www.miyanali.com/hossein-1351/clip/485

+ نوشته شده در  جمعه یکم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 18:15  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات

 

احترام فروشندگان دوره گرد

در روستای هفت چشمه مغازه ای وجود ندارد.هر موقع فروشندگان دوره گرد به روستا تشریف می آورند.به دانش آموزان اجازه می دهم برای خرید بروند.کم کم شمارش پول دست بچه ها آمده است.

+ نوشته شده در  جمعه یکم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 21:36  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات
سفید پوش شدن بهار روستای هفت چشمه

در این سه سال سکونت در روستای هفت چشمه بارش برف در چنین روزهایی دور از انتظار نیست.اما گویا امسال به جای بارش برف در آخرین روزهای فروردین تگرگ جای خودرا محکم کرد.تا روستا سفید پوش شود.عرفان پسرم از دیدن چنین صحنه ای در وجد بود.چون چند مدتی بود.برف ندیده بود.

+ نوشته شده در  جمعه یکم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 21:38  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات
بازهم درختکاری

نهال های مدرسه سه ساله شدند.البته سال اول کاشته بودیم.بدلیل نبود دیوار همه نصیب حیوانات اهلی و گاها کج سلیقه گی بعضی از اهالی روستا از بین رفتند.اما سال گذشته دیوار کشی کردیم.باز با آن شرایط چند اصله نهال مدرسه ما قربانی موجودات دوپا شده بود.این افراد برای ما مشخص شدند.اما باز گذشت کردیم.

امسال خزانه کاشت نهال را مد نظر قرار دادیم.تا سالهای دیگر برای کاشت حیاط اصلی بعداز دیوار کشی مورد استفاده قرار بگیرد.کاشتن درخت و حفظ محوطه آموزشگاه با درس علوم تلفیق شده است.هر کدام از دانش آموزان در انجام کار و نگهداری آنها سهیم هستند.تا گلستان دبستان قنبر هفت چشمه محفوظ بماند.

+ نوشته شده در  جمعه یکم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 21:39  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات
مدرسه نیمه شبانه روزی

قانونا می بایست مدرسه تا ساعت یک دایر باشد.اما بدلیل سکونت و چند پایه بودن و عدم همراهی والدین بدلیل سواد کم و رضایت آنهابعداز ظهر ها هم مدرسه ما دایر هست.هر چند این کار برای من و دانش آموزان می تواند خسته کننده باشد.اما به نوبه خودم سعی می کنم این حضور با نشاط و با میل دانش آموزان یک جو زیبایی برای ترغیب به این کار شکل بگیرد.تشویق ها و بسته های زیادی داریم.تا همچنان خستگی و سستی بر دانش آموزان چیره نشود.

یکی از همین بسته ها بازی مینچ برای دانش آموزان بخصوص برای پایه های اول تا سوم هست.تا ضمن بازی با اعداد و ضریبها و...آشنا شوند.عرفان مهمان بود.و از این فضا لذت می برد.تا با بچه ها همبازی شود.

+ نوشته شده در  جمعه یکم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 21:41  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات
خاک کردن آرزوها

گذر زمان گاهی آرزو به دل گذاشته ها را در رسیدن به آرزوها بازی می دهد.دوران کودکی دنیای شیرین برای غلبه بر آرزوها در آینده با حسرت همراه می شود.برای مرگ چنین عقده ای یک جریان زیبا را در کلاس دیدم.مهرهای زیبایی تهیه کرده ام و در کلاس درس استفاده می کنم.تا اینکه یک روز همه را در اختیار دانش آموزان قرار دادم.تا با آنها بازی کنند.شور و شوق و نشاط را از چهره شان با مرور دوران کودکی حس می کردم.دیگر برایشان رسیدن به آن آرزو نخواهد شد.

+ نوشته شده در  جمعه یکم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 21:42  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات
گفتی خس و خاشاکی

گفتی خس و خاشاکی
خس و خاشاک شدی
چه دانستی بازی دوران
یک روز خودهم
خسی و خاشاکی

دیدی بازی زمان را
از کیسه دولت یارانه را
زنده کردی
ندانستی این مایه
فرومایکی است
یکی دادی
صدتا زیر کردی
دولت الکترونیک
انسداد پول شویی
به بار ننشست
آنچه را آفریدی
شد نیرنگ

شکم گنده ها باز پرورده شدند
گوسفند و قربانی ها
بیچاره رعیت شدند
گوشه گنجی بنشین
دم از مردانگی نزن
دیدم کاروان صداقت را
جنگ قدرت و تیزی دندان را
در پرسه حکومت دروغین یاران تو
مرگ عدالت را دیدیم

های و هوی توخالی
مرگ خودرا دیدم
به بازی شنگول بازی
همه در حصار کشیدی
پشت پرده رسم بد را آفریدی
مغلوب فریاد نیرنگت
همه را از پشت خنجر زدی

چه داند من عامی
سیاست شاه دروغی است
هرکه به سیاست پیچید
از او راه راست نجوی
چوپافشاری کنی
به مرگت جواب خواهی گرفت

مطرب جمع باش و رقص کنان
گریز از رندان و عروسان این دغل
باز در بازی نشو غره زیاد

××××

حسین قره داغی

هفت چشمه

اردیبهشت 96

+ نوشته شده در  چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 22:14  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات

گوسفند
گوسفند
پشم و شیر و شیره جان
سالهاست در این معامله 
سربه زیر و صحراکوه و دشت وباغها
خرشدی و شیفته باخت
در پشت چشمی

چه بستی

که گوسفند هستی
جویدن علف و ناز به انسان
بیچاره پروارشدی
تیز بر گلویت خون br تازه خواهی فهمید

که گوسفند توهستی

××××

حسین قره داغی

 

روستای هفت چشمه

اردیبهشت 96

 

+ نوشته شده در چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 22:15 توسط حسین قره داغی | آرشیو نظرات

خوشیم و راضی ایم

مدعیان عالم
ندیدم مرگ غرور
دلخوش بازی خود
باخت نگاه کودکانه
اعتراف،خودیم 
خوشیم و راضی ایم

درعجب این خوش باوری
ناله فغان من و شکوه
شاید تنهای این حقیقت
من یکی معترضم

ندیدم و حس نکردم
خوشی راه خلقت بشر
همه را آواره جبری دیدم
آنجا که در انتهای قصه اش
کلام دروغ شنیدم

بستم به فریب و توصیف
چون روشنی این مظلومی
شال همت شیطان به کمر
زوال نگاهی را دیدم
تصنع چهره خندان
نگرانی در پس پرده
خام خیالی دیدم

همه اشک تصویر
در فردای نا پیدا
یکی خوش،دیگری نگران
یکی گریان ،یکی خندان
یکی گرگ و دیگری بره

افسوس این راه تاریک
عده ای را مطرب دیوانه
که دلشاد روزگار
بی خیال فردا
انگار خوشبخت این نگاه
باخته فرصت نفس
کمتر گریان دیدم

من نگران و اشک ریزان
بر این جمع
در مظلومیت انسانی
بردوش اشرف مخلوقات
یک راز بی جواب دیدم
تهذیب نفس این دنیا را
در قمار یک عهد دیدم

ارزش و بازی این ترفندرا
ذات یک آفریده دیدم
به برد و باختش
خرابه یک نگاه عوام

از پیش باخته 
عزت یک نگاهی را دیدم
فدایی این جمع
خوش باوری انسانها را دیدم

 ××××

حسین قره داغی

هفت چشمه

اردیبهشت 96

+ نوشته شده در  چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 22:18  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات
غروب فردا

غروب فردا
امشب دیده دل
در خلوت یک راه دور
تاریخ سرزمینی
در فردا می جویم
تکرار فرداهارا
یک راه بی خیر
حسرت ملتی
در عقده حقارتی
اواهای نا خوش می شنوم
گم شده در دوران اصل خویش
جمع مستانه شغالان
در تکاپوی صیدی
بر جان توله شیران

مکری چیره 
مرگ نفسی را حس می کنم
سالهاست مرده است
سالهاست رخت بسته است
خورشید این سرزمین

عمری است
فریب شکم پرستان
او هم دغل باز شده است
فردا غروب دوباره
بر سرزمینم چیره خواهد گشت

××××

حسین قره داغی

هفت چشمه

اردیبهشت 96

+ نوشته شده در  چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 22:19  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات
 
مهجور(اثر شاعر توانا و دردمند مهندس هوشنگ قره داغی متخلص به میانا مجنونی)

خدایا برده داری کی محق شد

کجای بردگی آیین حق شد

کجا رویید این رسم بد آیین

کجا پالوده شد این عقد ننگین

کجا ما بار خود وارونه جستیم

چنین بار گران بر گرده بستیم

کجا جرم و جنایت کرده بودیم

که از روز ولادت برده بودیم

خداوندا چرا تقدیر را اینگونه رستیم

چرا قانون حریت گسستیم و شکستیم

چرا از اصل خود مهجور و دوریم

چرا گم گشته در سینا و طوریم

چرا داغ و نشان بر سینه داریم

چرا بر دست و پا صد پینه داربم

چرا مضطر شده شوریده حالیم

به ظن زرپرستان ملک و مالیم

پذیرفتیم اگر فقر پدر چون ناگزیریم

گناه زیر خط فقر را چون می پذیریم

به ظاهر در کتابتها رها از قید و بندیم

به قانون تنازع صید دایم در کمندیم

اسارت سالها و قرنها در پودمان رست

کمرهامان دو تا شد قد بشکست

به دست و پایمان نادیدنی زنجیر بستند

قد سرو و صنوبرها به زیر یوغ خستند

به ما آموختند فرمانبری بی چند و چون ها

همه ادوار کاویدیم و کندیم بی ستون ها

چو ما تابع شدیم بر اصل خرسند

نجستیم در جهالت ریشه های اصل پیوند

به اوراق نهانی و بدون قیل و قالی

مکرر بردگی مان شد توالی در توالی

هم اکنون در مدرنیته هنوزم صید هستیم

تسلسل را پذیرفتیم و ما در قید هستیم

رهین بانکها و دفتر و اوراق گشتیم

به فرداهای واهی از خود حالا گذشتیم

چنانک بند نامرئی تنیده بر وجودیم

ز هر سازی به رقص و برنشست و برسجودیم

به کارتلهای ثروتها عبید خانه زادیم

همه عمر و جوانی را بر آنها بهره دادیم

چو خود را یافتیم با بردگی پیوندمان بود

زبردستان خرامیدند و ما خرسندمان بود

اگر مجنون شدیم ما بندگان بند بودیم

به سر تا پا اسیر حیله و ترفند بودیم

هوشنگ قره داغی

میانالی مجنونی

به تاریخ:۹۶/۲/۱

+ نوشته شده در  چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 22:27  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات