هنوز از دوری او می لنگم.حس می کنم.در نوازشش هنوز بدهکارم.چند بار از او در سفرهایم جدا شدم.اما لطف خدا بود.که دوباره به او رسیدم.با او دوستان خیلی زیادی با مرام و مسلک های زیادی پیدا کردم.تا او هم در هم آوایی شعار زیبای تلاش و باور یک ایرانی برای صلح جهانی با من همراه شود.هنوز آخرین هم نشینی اورا فراموش نمی کنم.اوهم هم با من رکوردداراست.شاید رکوردش بیشتر از من هم باشد.اما نقش او در این راه بیشتر از من بوده است.هرچند زیاد به چشم نیامده است.در رکابزنی دور نوارمرزی ایران و خارج از ایران او هم با من بوده است.تا به این هم سفرم بنازم.

در آخرین وداع ناخواسته اوهم از من جداشد.تا در کنار جیران ،رکورد بیشترین زمان زندانی را تجربه کند.شاید بدلیل ماهیتش زیاد در یادها نقل نشود.اما در عشق انسانی ام در ذرات ماده از خالق خود هزاران بار یاد خواهم کرد.تا شکر گذاراو باشم.

شاید حدس بزنید این دوستم که بوده است.اما باور کنید.من اورا بعنوان یک دوست می پنداشتم.تا در امارات به جرم واهی جاسوسی او هم با من عذاب بکشد.دوربین عکاسی ام را می گویم.من به لطف خدا و پاکی و صداقتی که داشتم با تحمل شکنجه و عذاب روحی و جسمی بعداز 78 روز زندان انفرادی آزاد شدم.اما او به همراه دوچرخه و بعضی وسایلم در زندان امارات همچنان محبوس است.به یاد روزهایی می افتم.که به شاستی آن فشار می دادم.تا لحظه زیبای خداوندی را به نمایش بگذارم.