شبانان دروغین
زنده در گوریم و ما را آگهی از خویش نیست
دیر بازی در فشاریم و امیدی پیش نیست
زندگانی را رها کردیم و تنها بر نفّسها زنده ایم
این نفسهای پسین هم جز مشقت بیش نیست
محتسب مست غرور مکنت و قدرت شده
مسخ گشته آدمی دیگر مآل اندیش نیست
شحنه و مفتی و میر و محتسب در عشرتند
در تطاول دست درازان را دگر تشویش نیست
قلدران در عیش مطلق با ریا و زور و زر
بر دل درمانده بیچارگان جز ریش نیست
سهم مردم را ببین با برگ قانون میخورند
میلیونی های نجومی را ملال از فیش نیست
گر مشقت هست و کمبودی بود سهم الجمیع
گر خوشی باشد چرا بر خسته درویش نیست؟
طاغیان خوان امانت را به یغما میدرند
ای دریغا سهم رعیت وعده هایی بیش نیست
وعده سر خرمن و خواباندن طفلان به کی
پیشکی خوردند خرمن خوشه ای بر نیش نیست
شرم بادا بر شبانان دروغین دوروی خیره سر
خوفشان برضجه ها و ناله هم کیش نیست
شعراز:
هوشنگ قره داغی میانا مجنونی
اسفندماه 95
این عکس بر گرفته از خبر تلویزیونهای ترکیه توسط خبرنگار آنادلی آژانسی هست.که در 16 روزنامه ترکیه هم چاپ شده بود.اولین سفرخارج ازایران و سومین کشوری بود.که پایتخت آن را نخ پیچی می کردم.بیشتر سفرهایم بعداز تعطیلات مدرسه در فصل تابستان صورت می گیرد