خوشیم و راضی ایم

مدعیان عالم
ندیدم مرگ غرور
دلخوش بازی خود
باخت نگاه کودکانه
اعتراف،خودیم 
خوشیم و راضی ایم

درعجب این خوش باوری
ناله فغان من و شکوه
شاید تنهای این حقیقت
من یکی معترضم

ندیدم و حس نکردم
خوشی راه خلقت بشر
همه را آواره جبری دیدم
آنجا که در انتهای قصه اش
کلام دروغ شنیدم

بستم به فریب و توصیف
چون روشنی این مظلومی
شال همت شیطان به کمر
زوال نگاهی را دیدم
تصنع چهره خندان
نگرانی در پس پرده
خام خیالی دیدم

همه اشک تصویر
در فردای نا پیدا
یکی خوش،دیگری نگران
یکی گریان ،یکی خندان
یکی گرگ و دیگری بره

افسوس این راه تاریک
عده ای را مطرب دیوانه
که دلشاد روزگار
بی خیال فردا
انگار خوشبخت این نگاه
باخته فرصت نفس
کمتر گریان دیدم

من نگران و اشک ریزان
بر این جمع
در مظلومیت انسانی
بردوش اشرف مخلوقات
یک راز بی جواب دیدم
تهذیب نفس این دنیا را
در قمار یک عهد دیدم

ارزش و بازی این ترفندرا
ذات یک آفریده دیدم
به برد و باختش
خرابه یک نگاه عوام

از پیش باخته 
عزت یک نگاهی را دیدم
فدایی این جمع
خوش باوری انسانها را دیدم

 ××××

حسین قره داغی

هفت چشمه

اردیبهشت 96

ادامه نوشته

گوسفند

گوسفند
پشم و شیر و شیره جان
سالهاست در این معامله 
سربه زیر و صحرا
کوه و دشت وباغها
خرشدی و شیفته باخت
در پشت چشمی

چه بستی

که گوسفند هستی
جویدن علف و ناز به انسان
بیچاره پروارشدی
تیز بر گلویت خون
تازه خواهی فهمید

که گوسفند توهستی

××××

حسین قره داغی

روستای هفت چشمه

اردیبهشت 96

ادامه نوشته

گفتی خس و خاشاکی

گفتی خس و خاشاکی
خس و خاشاک شدی
چه دانستی بازی دوران
یک روز خودهم
خسی و خاشاکی

دیدی بازی زمان را
از کیسه دولت یارانه را
زنده کردی
ندانستی این مایه
فرومایکی است
یکی دادی
صدتا زیر کردی
دولت الکترونیک
انسداد پول شویی
به بار ننشست
آنچه را آفریدی
شد نیرنگ

شکم گنده ها باز پرورده شدند
گوسفند و قربانی ها
بیچاره رعیت شدند
گوشه گنجی بنشین
دم از مردانگی نزن
دیدم کاروان صداقت را
جنگ قدرت و تیزی دندان را
در پرسه حکومت دروغین یاران تو
مرگ عدالت را دیدیم

های و هوی توخالی
مرگ خودرا دیدم
به بازی شنگول بازی
همه در حصار کشیدی
پشت پرده رسم بد را آفریدی
مغلوب فریاد نیرنگت
همه را از پشت خنجر زدی

چه داند من عامی
سیاست شاه دروغی است
هرکه به سیاست پیچید
از او راه راست نجوی
چوپافشاری کنی
به مرگت جواب خواهی گرفت

مطرب جمع باش و رقص کنان
گریز از رندان و عروسان این دغل
باز در بازی نشو غره زیاد

××××

حسین قره داغی

هفت چشمه

اردیبهشت 96

 

ادامه نوشته

خاک کردن آرزوها

گذر زمان گاهی آرزو به دل گذاشته ها را در رسیدن به آرزوها بازی می دهد.دوران کودکی دنیای شیرین برای غلبه بر آرزوها در آینده با حسرت همراه می شود.برای مرگ چنین عقده ای یک جریان زیبا را در کلاس دیدم.مهرهای زیبایی تهیه کرده ام و در کلاس درس استفاده می کنم.تا اینکه یک روز همه را در اختیار دانش آموزان قرار دادم.تا با آنها بازی کنند.شور و شوق و نشاط را از چهره شان با مرور دوران کودکی حس می کردم.دیگر برایشان رسیدن به آن آرزو نخواهد شد.

ادامه نوشته

مدرسه نیمه شبانه روزی

قانونا می بایست مدرسه تا ساعت یک دایر باشد.اما بدلیل سکونت و چند پایه بودن و عدم همراهی والدین بدلیل سواد کم و رضایت آنهابعداز ظهر ها هم مدرسه ما دایر هست.هر چند این کار برای من و دانش آموزان می تواند خسته کننده باشد.اما به نوبه خودم سعی می کنم این حضور با نشاط و با میل دانش آموزان یک جو زیبایی برای ترغیب به این کار شکل بگیرد.تشویق ها و بسته های زیادی داریم.تا همچنان خستگی و سستی بر دانش آموزان چیره نشود.

یکی از همین بسته ها بازی مینچ برای دانش آموزان بخصوص برای پایه های اول تا سوم هست.تا ضمن بازی با اعداد و ضریبها و...آشنا شوند.عرفان مهمان بود.و از این فضا لذت می برد.تا با بچه ها همبازی شود.

ادامه نوشته

بازهم درختکاری

نهال های مدرسه سه ساله شدند.البته سال اول کاشته بودیم.بدلیل نبود دیوار همه نصیب حیوانات اهلی و گاها کج سلیقه گی بعضی از اهالی روستا از بین رفتند.اما سال گذشته دیوار کشی کردیم.باز با آن شرایط چند اصله نهال مدرسه ما قربانی موجودات دوپا شده بود.این افراد برای ما مشخص شدند.اما باز گذشت کردیم.

امسال خزانه کاشت نهال را مد نظر قرار دادیم.تا سالهای دیگر برای کاشت حیاط اصلی بعداز دیوار کشی مورد استفاده قرار بگیرد.کاشتن درخت و حفظ محوطه آموزشگاه با درس علوم تلفیق شده است.هر کدام از دانش آموزان در انجام کار و نگهداری آنها سهیم هستند.تا گلستان دبستان قنبر هفت چشمه محفوظ بماند.

ادامه نوشته

سفید پوش شدن بهار روستای هفت چشمه

در این سه سال سکونت در روستای هفت چشمه بارش برف در چنین روزهایی دور از انتظار نیست.اما گویا امسال به جای بارش برف در آخرین روزهای فروردین تگرگ جای خودرا محکم کرد.تا روستا سفید پوش شود.عرفان پسرم از دیدن چنین صحنه ای در وجد بود.چون چند مدتی بود.برف ندیده بود.

ادامه نوشته

احترام فروشندگان دوره گرد

در روستای هفت چشمه مغازه ای وجود ندارد.هر موقع فروشندگان دوره گرد به روستا تشریف می آورند.به دانش آموزان اجازه می دهم برای خرید بروند.کم کم شمارش پول دست بچه ها آمده است.

ادامه نوشته

کوچلوترین مدرسه ایران درروستای قزل یاتاق کندوان میانه آذربایجانشرقی

روستای قزل یاتاق در منطقه کندوان درامتداد سرچشمه رودخانه گرمی چای بعداز روستای تجرق و طوین هم مرز با روستاهای سورباغ و قره قیه و گله گاه نزدیکی مرز دو استان آذربایجانشرقی و اردبیل قرار دارد.بدلیل سست بودن خاک روستاو رانش زمین ،اهالی روستا بعد از انقلاب  با کمک دولت اقدام به تغییر محل روستا کرده اند.در این بین ساکنان وفادار به چند خانوار نمی رسد.بقیه بیشتر به تهران مهاجرت کرده اند.

کمی تعداد خانوار برای پیگیری آموزش دانش آموزان با مشکل مواجه شده است.اما با این حال مسولین نگاه ویِژه ای دارند.تا این چند دانش آموز از این امکانات بی بهره نمانند.و برای ادامه تحصیل مجبور به تردد در روستاهای همجوار نباشند.

در یک اقدام اتفاقی دقایقی مهمان این روستا شدیم.تا در یک جمع با بهانه یک چای این حس زیبای تلاش یک معلم مهربان و فعال و صادق باشیم.آقای ساسان مهدیخانی معلم این روستا هست.تازه از دانشگاه تربیت معلم فارغ التحصیل شده است.حضورش در این روستا را یک تقدیر ناخواسته و زیبا می داند.چرا که او در دانشگاه بدلیل فعالیت و تلاشش از امتیاز خوبی برای تعیین محل خدمت بر خوردار بوده است.اما قسمت بوده است.تا در اولین سال خدمت این اتفاق میمون و مبارک را به فال نیک بگیرد.تا با توجه به جوانی و حوصله زیاد دست به اقدامات زیبایی بزند.او در این مدت حضورش چند تحقیق انجام داده است.با اهالی روستا خیلی صمیمی است.تا تلاش مضاعف او آینده اقتصاد روستا را نشانه بگیرد.و به نفع اهالی روستا با اقدام انساندوستانه این کار مردانه را مد نظر قرار بدهد.

مدرسه آقای مهدیخانی سه دانش آموز دارد.مدیریت و تدریس او با مشکلات خاص روستا و دانش آموزان و کلاسهای چند پایه دغدغه او بوده است.اما با راهکارهای ساده این مشکلات را برطرف نموده است.تا حس رابطه او با دانش آموزان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و خدمت صادقانه تنها آرامش او در این راه باشد.

او علاوه بر معلمی به پرورش زنبور عسل و کارهای تحقیقاتی و برنامه نویسی اشتغال دارد.زندگی اش را بر پایه اقتصاد خارج از آموزش و پرورش محکم کرده است.تازه عید سال 96ازدواج کرده و همسرش همکار فرهنگی ودر مقظع دبیرستان در شهر ترک تدریس می کند.او از این شرایط راضی است.هر چند 5 ساعت زمان روزانه اش را برای رفت و آمد به محل کار با رانندگی طی می کند.

احتمالاسال دیگر در صورت وجود شرایط در روستای هفت چشمه و دبستان قنبر به تدریس خود ادامه بدهد.

در این جمع آقای مهدی دهقان و عرفان پسر گلم حضور داشتند.تا از زحمات آقای دهقان برای این آشنایی و تهیه یک فیلم کوتاه تشکر و قدر دانی کنیم.این فیلم در اولین فرصت در کلیپ ها قابل دسترسی خواهد بود.

لینک مصاحبه

https://www.miyanali.com/hossein-1351/clip/485

ادامه نوشته

نوروز گلی

طبیعتا این گل در اوایل فصل بهار از کنار برفها در دامنه کوهها بخصوص قافلانکوه و برقوش سر به بیرون می زند.هر چه ارتفاع زیاد تر شود.این گل صبور و بردبار است.عجله ندارد.روستای هفت چشمه بدلیل کوهستانی بودن و ارتفاع آن فصل بهار را دیر شروع می کند.تا این گل در آخرین روزهای فروردین یاد آور خاطرات دوران کودکی در شهر آچاچی و کوههای قافلانکوه باشد.

نقل است.هر کسی در فصل بهار آن را رویت کند.عمر بیشتری خواهد داشت.در هفت چشمه بچه ها این گل را می خوردند.اما من تا حالا نخورده بودم.شاید نگاه پنهانی به همین باور باشد

 

ادامه نوشته

شکاف برقوش و قافلانکوه در اوج بلندی برای نگاه به مناظر با بهانه یک اردو

با آنکه در یک منطقه کوهستانی بعنوان معلم زندگی می کنم و دیدن این تصاویر برایم طبیعی است.اما توصیه دوستان همراه دبستان و کمپ از شهرهای مختلف ایران،مجابم کرد.تا از دریچه دوربین با جمع راستین اندامان کوچک به بهانه اردو شریک این همراهی باشیم.تعدد زیباییها ومناظر در روستای هفت چشمه کندوان میانه یک لطف ویژه نگار خداوندی در این منطقه بکر و دست نخوردنی است.با شروع فصل بهار این زیباییها در فرش چمن سبز طبیعت بیشتر اغوا کننده تر خواهد شد.

فرصت شد.فقط در نزدیکی 500 متری روستا در اوج یک بلندی بر دامنه های زیبای کوههای حصار شده این روستا سر بزنیم.و ضمن صید یک روز خوب خدایی این تصاویر زیبا را برای زنده دلان عشق و عاشقی دلهای صاف و صادق تقدیم کنیم.هنوز روستا روزهای سرد خودرا تجربه می کند.در بعضی جاها هنوز برفهای زمستانی قابل لمس هست.اینجا نسبت به شهر میانه با سه هفته تاخیر بهار شروع می شود.

 عرفان کوچلو مهمان ویژه جمع بود.

ادامه نوشته

روش دیجیتالی دبستان قنبر هفت چشمه

هر چه زمان بگذرد.بچه های دبستان قنبر هفت چشمه برای یادگیری و آموزش با جسارت تر خواهند شد.و از تمام روشها برای آموزش غافل نخواهند شد

ادامه نوشته

دعوت درختی، از دوستداران محیط زیست و طبیعت و ورزشکاران و سایکل توریستهاو...

دعوت درختی، از دوستداران محیط زیست و طبیعت و ورزشکاران و سایکل توریستهاو...
صد و هفتاد و هشت درخت در مدرسه و کمپ (کمپ موقت) کاشتیم.هفتاد و هشت درخت با اهدای خانم ش.رسول زاده به نیت خدا بیامرزدامادشان با نام خیرین و قهرمانان به خاطرات دبستان قنبر هفت چشمه اضافه شد.
هنوز در محوطه بیرون جای کاشتن 300 درخت دیگر وجود دارد.دوستان و هم وطنانی می توانند.برای کاشتن این درختان از چند طریق همراه شوند.هنوز تا دو هفته دیگر بدلیل بهار دیر رس روستا وقت داریم.
1-خودشان با تهیه نهال دلخواه به روستای هفت چشمه کندوان میانه آذربایجانشرقی تشریف بیاورند و مستقیما اقدام به کاشت نمایند(امکانات پذیرایی چند روزه مهیاست)
2- نهال خریداری نموده و از طریق قطار و یا سفارش امانات در ترمینالهای مسافر برای برای ارسال به شهر اقدام نمایند.از میانه انتقال أنها مشکلی وجود ندارد
هزینه تعداد نهال های اهدایی پس از مشخص شدن قیمت آنها در شهر میانه،به حساب فروشنده واریز و جهت تحویل و انتقال آنها به روستای هفت چشمه اقدام شود
جهت کسب اطلاعات بیشتر و هماهنگی با این شماره تماس حاصل شود.
هدف از این دعوت حتی با اهداء یک نهال ترغیب هم وطنان نسبت شرکت و تکمیل خاطرات سه ساله بازسازی دبستان قنبر هفت چشمه و سهیم شدن در یک جمع اجتماعی و احترام به طبیعت و پاسداشت فرهنگ عمومی درخت و درختکاری در فرهنگ و باورهای مردم ایران است.
با تشکر
حسین قره داغی
09148940828

هربسته چنار سی عددی سی هزارتومان
هر عدد درخت میوه مابین پنج تا هفت هزارتومان

بدلیل محدودیت از جادادن عکسها معذوریم.اما به نیت تمام عزیزان و خیرین و قهرمانان که همراه دبستان و کمپ بودنددرخت کاشتیم.وکار زیبایشان را ماندگار کردیم.فقط در حال تکمیل پارک (بوستان)هستیم.که آن را به نیت همراهی سه ساله خانم احمدیانفر بنام پارک فرشتگان نامگذاری خواهیم کرد.

 

ادامه نوشته

خر،خراست

خر،خراست
پالان نو ،وقار تازه
باز خراست
در چمن و مرغزار
باز خراست
جفتکی و عرعری
بازشیفته رقص و آواز است

در بنای خلقت 

چو دست بشرافتاد
باز اسمش خراست
بار و بنه بر دوش کشد
چون خراست
بیچاره در این استثمار
خوش است که خر است
به تعریف محروم از مدال
خوش است که خر است

در طویله اسب و گوسفندان
در تقسیم علوفه
مانده از پیشیز آخوران
نصیب او هست
مال او از این سهم روزانه است
چون جمع این طویله
او یک خر است
دلخوش صدا و آواز
نکره و شرمنده آواز
خود او هست

چون خرجمع او هست
ندارد بهره و ثمر
به سواری اش،نگویند بهتراست
به چپ و راست
تازیانه و ناسزا
چه کند که خر است
زخم گردنش مزد والاتر
هی وهی تاختنش
معرکه سواره اش هست
سمبه و یک ناسزا
مزدتحسینش هست
چه کند که یک خر است

محنتها و رنج ها
کج و ناتوان آخر
قصه اش یک خر نگونبخت هست
فقط باختن آزادی اش
یک صدای عرعر است
عقل و هوش 
در جفتکی و مستی
اورا رفیق ناراه شتر
اینچنین کرده پست
تا عمر خود در این همه
زاده های فرصت یک جبر
خر باشد و دلخوش نفس
برپشتش از محنت
در سربالایی به زورش
با ترقه و ناله بار کشد

خوش است که خراست
در تایید این افتخار
بر پیشکل همزاد خودش
نر و ماده

عشق می کند
سربالا و لب و لوچه گشاد
دندان زشتش
چهره خوش یک نادانی را
در حسرتی
چوبی را می طلبد
چون خواسته و ناخواسته 
یک خر خان خول
یک رسم بد است
چه کند هر چه کند 
باز او یک خر است

هر خری خر است
شکل و شمایل عوض کند
اسب و قاطر شود
بی شک بازهم خراست

××××

حسین قره داغی

هفت چشمه 

فروردین ماه 96

ادامه نوشته

دنیای درخت و درختکاری

این محل در میانه  محله دره خرمن قرار دارد.صاحب و فروشنده آن را خیلی دوست دارم.مرد مهربانی است.سه سال هست باهم دوستیم.نهال های مدرسه را از اینجا خریداری کرده ایم.جایی که دیوار کشی کرده ایم.به جزء چند تا بقیه سرحال و زنده اند.اما بیرون از حیاط با خشونت تمام توسط حیوانات اهلی و بعضی از...کنده و یا شکسته شده اند.اگر امسال بامید خدا بقیه دیوار کشی مدرسه را تمام کردیم.بقیه را هم درختکاری خواهیم کرد.

آرزو دارم چنین امکاناتی داشته باشم و توانایی ارائه این درختان را مجانا داشته باشم.در آینده اگر فرصت شد.چنین کاری خواهم کرد.فعلا با مدرسه و اتمام باز سازی اش درگیر هستم.

ادامه نوشته

یک روش قدیمی اما ماندگار

آن زمان که دوره ابتدایی درس می خواندیم.بیشتر معلم ما از این روش استفاده می کرد.هر چند این روش در حال حاضر زیاد خواهانی ندارد.اما گاهی یک دریچه به گذشته هست.تا خاطرات شیرین آن در جمع اجتماعی ماندگارتر شود.

ادامه نوشته

از ریشه تا برگ

قصه کتابهای علوم دوره دبستان باید در هفت چشمه عملا و عینی مرور شود.به شکر خدا تمام امکانات در این منطقه محروم و دور افتاده توسط انسانهای بزرگوار و وراسته فراهم شده است.

 

ادامه نوشته

صداقت و انسانیت اینجاست

با تجربه سفر در لایه های اجتماعی همیشه صداقت را در بین این مردم می توان یافت.چرخش یک ذره ای بمانند یک تار مو می تواند این خصوصیات را به بازی بگیرد.بنابر این در لایه های بالاتر دنیال این خصوصیتهای انسانی نباشید.هر عمل خارج از این خصوصیت یک امر طبیعی خواهد بود

این هفته آقا حقیقت از همین جنس اهالی روستا با شیما دختر دانش آموز کلاس پنجم عازم روستای پایین بودند.هیچ راهی نداشت.تا در معذورات اخلاقی بعداز رساندن شیما از هفت چشمه به طوین مجددا در مسیر راه برای بردنم به طوین این مسیر را دوباره برگردد.

ادامه نوشته

خاطرات مردم هفت چشمه

این باغ کنار مدرسه قرار دارد.هر سال برای مهمانان از سیبش سهم داریم.صاحب این باغ عمو گل آقا میرزایی است.خیلی مهربان و دوست داشتنی است.در این سه سال همیشه هوای مدرسه را داشته است.تا حرمت او پیش ما عزیز بماند.او در جوانی ساکن تهران بوده است و از نزدیک شاهد سقوط شاه و انقلاب بوده و خاطرات زیبایی نقل می کند.

در حال هرس این باغ بودند.تا دقایقی مهمانش باشیم.گویا یک مهمان هم از تهران در این جمع بود.تا حضور عمو جلیلی برادر عمو رضوان را در روستا گرامی بداریم.

ادامه نوشته

مرد جاده های کوهستان

در این سه سال آقای قره بخشی مرد جاده های کوهستان میانه هست.در تمام فصول این بزرگوار را در جاده های خاکی روستاهای این مسیر دیده ام که در حال تلاش هست.مهربان و خونگرم و مردم دار است.تا این خصلت او زیباییهای اداره راه و ترابری شهر میانه را در تلاش و زحمت رو کند.هر چند در فصل زمستان کمبود نیرو و تجهیزات قابل کتمان نیست.اما همین تلاششان هم ستودنی است.این هفته در حال تیغ زنی جاده های روستابعداز فصل زمستان بودند.تا ضمن عرض ادب و خسته نباشید.از همت و تلاش انسانی شان تقدیر و تشکر و قدردانی بکنیم.

ادامه نوشته

سلام سبلان در سفر هیچهایکی از میانه به هفت چشمه و بالعکس

سه سال هست.که در جاده های خاکی این مسیر نام آشنایی اهالی روستاهای مسیر و مسافران این راه بعنوان معلم روستای هفت چشمه هستم.برایم پاییز و زمستان و بهار و تابستان فرق نمی کند.بعضی ها با نامم می شناسند.بعضی ها هم کیف بدوش نامم گذاشته اند.این کیف همراهم با دوچرخه به شش کشور و دور نوار مرزی ایران با دوچرخه هم سفر شده است.قرار است.بعداز اتمام سه ساله در حیاط مدرسه به خاک سپرده شود.

در مسیر پیاده روی هفت چشمه به میانه همیشه یک سلام خاص به عظمت کوه سبلان دارم.گاهی درددل می کنم.چرا که شاهد تاریخ پر رنج و عذاب این سرزمین بوده است .گاهی هم درس می گیرم.که صلابت و استواری اورا داشته باشم.گاهی هم از گذشته از او خبر می گیرم.

بدلیل کوهستانی بودن این مسیرخیلی خوشحال هستم.خداوند حافظ و نگهبانم بوده است و تا حالا گرگی به من نزدیک نشده است.هر چند در فصل زمستان تردد با پای پیاده در این مسیر عاقلانه نیست.اما گاهی مجبور بودم.این خطر ریسک و مرگ را تجربه کنم.هر چند کتمان نمی کنم.در حین تردد یک نوع ترس با من همراه بوده است.اما تا آنجایی که امکان داشت جانب احتیاط را رعایت می کردم.

احساس می کنم.این سه سال مانند تند بادی گذشت.تا گذر عملکرد سه ساله تنها آرامش و دلخوشی این انتخابم باشد.زندگی در این ارتفاع و تردد کار ساده ای نیست.صبرو بردباری این انتخاب را سرنوشت زندگی ام به من آموخته بود.

روزهای آخر امسال را در این انتخاب همچنان تجربه خواهم کرد.تا در شهریور با نقل مکان به شهر دیگر خاطرات این سکونت را بنگارم.اگر قسمت نشد.سال دیگر در این روستا نخواهم ماند.

ادامه نوشته

یک جوان مهمان دبستان قنبر هفت چشمه

پسر خاله دانش آموزانم اصغر و محمد جواد و یلدا بود.چند روزی از تهران در هفت چشمه مهمان بود.یک روز بعداز ظهر اورا در جلو مدرسه این هفته دیدم.خجالتی بود.دعوتش کردم.دقایقی مهمان ما شد.اسمش علی بود.

در حین صحبت متوجه شدم برای دیدن مدرسه و تغییراتش آمده بود.می گفت روند بازسازی سه ساله اش را در اینترنت دنبال می کرد.خیلی دوست داشته مدرسه را از نزدیک ببیند.اما خجالت می کشید.به او همه جای مدرسه را نشانش دادم.بدون مقدمه از فرهنگ این حرکت صحبت کرد.طبیعی بود.در مقایسه با شهر نقطه ضعفهای زیادی را اعتراف کند.و....

این عکس یادگاری هم از این بزرگواردر خاطرات دبستان قنبر هفت چشمه نقش بست.تا ققنوس پرنده نمادین مدرسه از کتاب فارسی پایه چهارم اثر خانم ناهید عیسی زاده از رامسر بر روی دیوار اتاق چند منظوره مدرسه نشان جذب نگاههای خاص باشد.

 

ادامه نوشته

افتخارات اهالی هفت چشمه ایهای مقیم قرچک ورامین

بزرگترین مسجد و حسینیه قرچک ورامین و تصاحب کرسی صندلی شورای شهر قرچک و افتخارات ورزشی و فرهنگی نمونه بارز تلاش اهالی روستای هفت چشمه مقیم قرچک ورامین هست.تا صبوری و بردباری و جسارت اهالی این روستادر این شهر نمایان شود.بعداز مهندس اژدرنوروزپور یکی از جوانان روستا هم این دوره وارد این کارزار شده است.آرزوی موفقیت داریم.

 

این دوره هم جوان خوش فکر و فعال روستا جناب آقای مهندس رضا فیضی هم نامزد شورای شهر قرچک در پنجمین دوره شده است.با توجه به پیش بینی ها و تلاش اهالی روستا شانس او برای کرسی این شورا دور از دسترس نخواهد بود.

ادامه نوشته

یک هدیه و یک آشنایی در محور چرخش چرخی

قرار بود.بدلیل زمان کم و حضور در مدرسه فقط در تعطیلات پیش آمده اربعین در کشور عراق رکاب بزنم.قرار گرفتن دریک روستای دور افتاده و محروم بعنوان معلم می رفت آرزوی یک سفر را نا ممکن سازد.اما همراهی همشهری خوبم آقای نیما پاکدل این رویا را به ممکن تبدیل کرد.تمام کارهای اداری و هماهنگی را انجام دادند.تا فقط من حس کنم.که سوار دوچرخه در عراق رکاب بزنم.اتفاق بد پیش آمده در مرز عراق فرصت رکابزنی من و نیمارا به هم زد.تا ساعاتی در ازدحام جمعیت بعداز پرش یک ماشین تریلی روی ترک بند عقب دوچرخه ام فرصت مانور و پیدا کردن نیما و همراه سفرم امکان پذیر نشد.تا هر کدام جداگانه در این مسیر رکاب بزنیم.

اما یک برخورد دیگر شیرینی این سفر را دو چندان کرد.با یک دوچرخه سوار ایرانی و بزرگ مرد هلال احمری بنام آقای حسن کشاورز آشنا شدم.او با همراه دیگری بود.از برخورد او حالم از انتخاب حرفه سایکل توریستی به هم خورد.مثل یک گاو از کنارم رد شد.نه سلامی و نه علیکی

مرام دوچرخه سایکل توریستی خاکی بودن و دوستی است.آن مرد حتی بی خیال از جمع عظیم زائران حسینی در سمت چپ جاده غرورش اجازه نداد.تا با یک هم رکاب دقایقی خوش و بش کند.به آقای کشاورز گلایه کردم.تا با مهربانی این ناراحتی را از دلم بدر کند.حتی یک پیپسی نوشابه انرژی زا هم هدیه داد.تا بی خیال همرکاب بی ادبش باشم.

دقایقی با آقا حسن بودیم.حسن ادب و بر خورد و مهربان بودنش ،در همان نگاه اول برایم مسجل شد.در آینده مرد بزرگ حرفه سایکل توریستی خواهد شد.دوچرخه و بار و رکاب زدن همه بهانه است.تنها لازمه اصلی برای یک دوچرخه سوار با حرفه سایکل توریستی حسن ادب و با مردم بودن هست.آقای حسن کشاورز همه این خصوصیت را فراتر از حد نرمال داشت.تا یکی از خاطرات خوب سفرهایم شکل بگیرد.و آن خاطره بد را در سطل اشغال بمانند یک دستمال کاغذی کثیف جا بدهم.

این عکس ها هم هدیه این بزرگوار هست.با مرورش مهربانی آقای حسن کشاورز برایم ماندگار شد و عکس العمل زشت همراهش هم یکی از کثیف ترین نماد خصلت انسانی و سایکل توریستی بمانندسیب زمینی کندیده این سفر شد.تا آن را در خاک عراق در خاک فراموشی پنهانش کنم.

 آقای حسن کشاورز بابت عکسها و مهربانی هایت در فرصت اندک و حس های انسانی ات بی نهایت سپاسگزاریم.موفق باشی

دوچرخه سوار داوطلب اسلامشهری همزمان با آغاز سال نو وبه یاد شهدای آتش نشان مسیر اسلامشهر رشت را رکاب میزند.آقای کشاورز پیش از این هم در اربعین حسینی مسیر اسلامشهر کربلا را با دوچرخه طی نمود

کشاورز ابراز داشت در این سفر که در سالروز میلاد با سعادت حضرت فاطمه (س) آغاز شده به یاد شهدای آتش نشان تا رشت را با دوچرخه طی خواهد کرد. وبرای تقدیر وتشکر به تمام پایگاه های جمعیت هلال احمر واتش نشانی سر خواهد زد.
برای آقای کشاورز آرزوی سلامتی و تندرستی داریم

 

رکاب زن داوطلب اسلامشهری به دیار گیلان رسید...

ادامه نوشته

قصه حکایت مردمی دنبال پهلوانان خیالی

برای ادامه حیات کمپ اولامای نیکان هفت چشمه بعداز اتمام مدت سکونتم در روستای هفت چشمه کندوان میانه در تلاش هستیم.قرار است بعداز من جوانان روستای هفت چشمه بخصوص آقای اصغر حسن زاده جوان مهربان و مودب و با شخصیت و همراه دبستان و کمپ  اینکار را انجام دهند.این هفته قسمت شد.سری به خانه آقای ارسلان پاشایی هنرمند و خالق یک اثر جاویدان در میانه بزنیم.تا قرابت روستای هفت چشمه و کمپ و عمو پاشایی همیشگی و ابدی باقی بماند. طبق معمول برای او فرقی نمی کند.هر که باشد یک هدیه ویِژه از گلدان هایی با قلوه سنگها با دست ساخت خودش دارد.تا آقای حسن زاده هم بی نصیب این دلدادگی نباشد.تا عهد ببندد.یک دوستدار محیط زیست و طبیعت در تلاش باشد.

شاید بدلیل دلمشغولی و پی گیری کوچ از میانه فرصت نباشد.تا زود تر از موعد مقرر در تلاش چندین ساله این بزرگوار این مطلب را بنگارم.تا از عهد انسانی ام غافل شوم.لذا این نوشته هدیه ناقابلی برای این انسان نیک مرد و نیک سرشت در همراهی چند ساله بعنوان حق شاگردی بر استادی برای همیشه یادگاربماند.

قدر زر ،زرگر داندوبس

خلق چنین اثری یک شاهکار است.تزئین آن با فتوت و مردانگی و انسانیت ،نهایت زیبایی و ماندگاری حس زیبای بندگی است.هنوز خفتگان هنرخلقت خداوندی به چنین درک و آگاهی نرسیده اند.تا عمق عشق این خلوص بندگی را ترجمه کنند.گذر زمان این ذهن های گم شده را تیزبین این آفرینش خواهد کرد.آنجا که این همه پیامبر برای هدایت و راستی بشر آمدند.اما کجی نگاهشان بعداز این همه بشارت باز به راه راست رهنمون نشد

این اثر زیبارا که سالها و یک عمر تلاش شماست.تحسین می گوییم و بر دستان پینه بسته ات  بوسه می زنیم.تا لااقل یک نفر با جسارت بر آیینه زیبای خلقت انسانی، آوای همت و تلاشت تحسین بگوید

نزدیک به 10 سال است بی غل و غش در پذیرایی از مهمانان نا خوانده ،از جان و دل مایه می گذاری.به تصدیق شاهد این مهربانی، تحسینت می گوییم.آنجا که دوستان سایکل توریست از کشورهای مختلف جهان، هنرتان در خلق چنین خانه شخصی را یک شاهکار دست بشری فریاد زدند.تا جان و عمران سایکل توربستهای انگلیسی در هم  صدا با دوستان چینی و آلمانی و فرانسوی  بعداز این همه سیر و سیاحت در جهان برای این اثرتان رقیبی پیدا نکردند.تا با مهربانی میزبانی از عشق خدایی داشتن چنین خصلتی در جهان بی بدیل در وجودت اعتراف کنند.

تو بی همتا ترین عشق خدا را تفسیر کردی.هر گز همگان این رمز و راز بندگی و نگاه از زاویه برترین های خلایق خداوندی را در این انتخاب نخواهند فهمید.آنها هنوز در کوچه پس کوچه های عوامی و ظواهر و خودبینی خود هنوز به صحنه اول خود شناسی نرسیده اند

کار زیبایتان به مرور زمان ابدی و ماندگار خواهد ماند.هر چند خیلی تلاش کنند.آن را بی ارزش و بی ثمر نشان دهندو با انتخاب یک راه نا صواب سستی و کوتاهی را بر آیندگان به باقی خواهند گذاشت.تا همچنان کوتاهی تاریخ گذشتگان در نام آوری سرزمینی تلنبار شود.تا قصه حکایت مردمی دنبال پهلوانان خیالی در حسرت گذر زمان دهان باز و خیره به کنجی با نقل و نبات مانده و بو گرفته ،در فراوانی این همه نعمت خدایی در مرداب قلیل اندک دنیا پرستان به ظاهر متدین در پستوی بی دینی، کنج شکمهای گرسنه را سیر کند

 

 

ادامه نوشته

شب ومن و عاشقان

شب ومن و عاشقان
تلنگر و سکوت
خدای من و من 
این همه خلقت بشر
همه در مسیر کج
معدود اندک
جمع مستان شبگرد
مست ولای عشق عاشقانه ای
مرور زیبایی خلقتی

هرچه سخنی گوییم
هذیان و هدر و غلو
انگشت سبابه در نشانی
اینها دیوانگان خلقتند
عقل و هوش به زوال
مستی جرعه عشق خیالیند
همان مجنون قصه دروغند

ما جدا بافتگان عالمیم
جسم وروح را به هم نبسته ایم
در تکرار زندگی و حق حیات
همراه قهری این دورا گزیده ایم
جسم را به عالم به صدفه وا نهاده ایم
روح را در تکرار گذرش
از اول به مکتب عشق سپرده ایم
بی پرده و بی سلسله
در صف اول خلقت
شاگرد اول ،میز اول نشسته ایم
استاد کلاس را با سوال ها
در حقایق و دروغها همراه کرده ایم
شب را به روز گزیده ایم
همگان را در ظرف این انتخاب
شب زنده دار این طنازی
به شب بیداری طاقت ندیده ایم

گویی بیداران این گزینش
سربه هوا شده
در تصور خیالی در خواب همه
به مغروری این بزک خوش باوری
ماده را بر فراموشی
ملکوت بی زمان و مکان
سیر در وصال و علل
خدای خودرا 
در مکانی تنها یافته اند
ساقی می ناب خودرا
او یافته اند
در ولع این بی هوش با هوشی
جمع بی مثالی یافته اند
از خود بی خود هر چه 
بی جواب در جوابها منتظرمانده اند

چون کنه هستی را در این مجمع
بی جواب نیافته اند
تهذیب و نفس و خصلت
وعده اشرف مخلوقات
دل زنده کرده اند بی غل و غش

این جمع چو به صبحی دگر رسد
روح را در گرو خلقت و حقیقت نهند
جسم را در سیر جبر خلقت
در زمان و مکان محبوسش سازند
این چنین تفسیری به شب
معشوق شبم می سازد
تا بی خیال از این تکرار و تادیب
راه خودرا چشم روشن
صداقت دل زنده داری
پرسه در التماس و آرامشی

در تاریکی بینایی با دل روشن
هر چه او فرمان دهد
در آن مقصد آرام شوم

حسین قره داغی

فروردین ماه 96

هفت چشمه

ادامه نوشته

آهای زندانبان

آهای زندانبان
اینجا جای من نیست
شوق پرواز و حبس
این چنین مانده ای
سزاوار من نیست
بگو حصار ها را بر کنند
اینجا برازنده شکل و شمایل
پرواز نیست

بگو شکنجه گر
بال و پر پروازم نکند
پرنده باز من 
در حسابی در غیبت من
خشم خود فرو نخواهد بست
بنیان این چنین قصاوتی را
چشم نخواهد بست
در طلوع صبح صادق دیگر
خبر به او خواهد رفت
زاول نکبت جاه و مقامتان
به بادی گره خواهد بست

متلمسانه در اقرار یک اوج
دوچرخه و بارش
عیان این عشق 
بگو بر پاهای او تازیانه نزند
بگو شکنجه گر اورا نبندد
در خشم ذبح گوسفندی
اورا به سلاخ مرگ نکشاند
در تنبیه آوای کبوتر صلح
اورا به صندلی برق
در انتظار اقرار تصدیق دروغی
در کشاکش دو دولت
اورا صلیب کش تکرار تاریخ
ملعبه بازی حقارت انسانی نیافریند
بگو غرقه در آب
درخودبینی شکم کنده های دنیا پرست
اورا از نفس نیندازد

بگو شکنجه گر درتعدد ابزارش
اورا شرمنده آوایش نکند
تکرار و تمرین خشمش
در بول هوسی دست های بالاتر
در شکستگی شرافت انسانی
مدال آور حقارت و دروغ مسیری نباشد
من مرگ را بر اعتراف تحمیلی
دل به پرواز خیالی نخواهم بست
قربانی زیر شکنجه
فقط فریاد خواهم زد
انسانم و بس
جزء این حرف نخواهم زد
دل بر خدای خود خواهم بست
زیبای تصویر گر یک راه
از مرگ، هراس لحظه خوش
دل بی قرار نخواهم کرد

آهای زندانبان
منم فرزند زمان حقارتها
دل در کینه ای بسته ام
شرط سرزندگی خودرا
در جنگ جهالت بسته ام
در نفس چو یکدم از قفس
بیرون فرصت حرکتی یابم
دور فلک، چرخ و فلکی
فلکی نو خواهم ساخت
در این جنگ به زور و توان
انکار پیروزی دشمنی ، نیست
دست در چشمش
در این نبرد نابرابر
تقلای فرزند جسورعدالت
صلح جهانی و همزیستی بشر
کورش خواهم ساخت
ناظران این میدان نیرنگ
دست به تحسین
تصدیق این تلاش فریاد خواهند زد

آهای زندانبان
منم و دوچرخه
منم و بازمانده قرن سرعت
منم سنبل انسان و انسانی
منم شب نمای یک مسیر بلند
منم نقطه چین یک شبگرد
منم و عشق به فرزندان بشر
معلم و تهذیب نفس در جمع  اجتماعی
هر گز به مرگم راه فرو نخواهد نشست

بگو به عالمداران شکم کنده
که در دلربایی بند نافی
درنقش شیطان صفتان
هر گز چراغ گردون جمعی
دلدادگان را گول نخواهند زد
نور صادق که بربتابد
بنیان جاه و مکنت و دودمانشان
از زمین محوشود
چون آن کبوتر باز
در لحظه سررسی به تعداد
کبوترانش را کم یابد

حسین قره داغی

فروردین ماه 96

هفت چشمه

ادامه نوشته

صحفه اینستاگرام من

اگر جریان بازسازی و فعالیتم در دبستان قنبر هفت چشمه نبود.با خیال راحت انزوا و گوشه نشینی را ترجیح می دادم.اما وجود رد پا و دلسوزی اندک یاران همراه مرا مجاب می کند.این روش را انتخاب نکنم.هر چند ممکن است.همچنان از زمان استراحت و تجدید قوای جسمی و روحی بدور بمانم.اما مفتخر عمل به تعهد انسانی باز مرا در معذورات اخلاقی قرار می دهد.چرا که تجربه زندگی می گوید.این عمل در تغییر فرهنگی و رسیدن به نقطه مطلوب تاثیر چندانی نخواهد گذاشت.

ادامه نوشته

کمک مالی اداره برای بازسازی مدرسه(دبستان قنبر هفت چشمه)

یک جریان نامیمونی در این راه اتفاق افتاد.تا تلخی خاطره شیرینی بازسازی مدرسه را شکل دهد.این نگاه و اتفاق طبیعی بود.همیشه کسانی هستند.که نقش سیب گندیده را در داخل یک جعبه پر از سیب بازی می کنند.جریان ما هم خالی از عرف طبیعت ما انسانها نبود.بنده خدایی خلف وعده کرد.تا روند بازسازی مدرسه به بن بست کشیده شود.اما قرار نبود.از تکرار این نقیصه دلسرد شویم.فقط توانست سرعت مارا کم کند.

آگاهی و همراهی شخص رئیس محترم اداره تنها نقطه امیدی بود.که توانست این تلخی را از چهره ما بزداید.تا با کمک مالی بصورت وامهای کوتاه و بلند مدت این مشکل رفع شود.بدینوسیله نهایت قدردانی و سپاس خودرا از آقای سینافررئیس محترم اداره و آقای قره بخشی معاون محترم  اداره را اعلام می داریم.امیدواریم این کار زیبایشان جزء باقیات صالحاتشان محفوظ بماند

1- وام صندوق امداد بمبلغ 20 میلیون ریال و پرداخت آن در 5 قسط

2- وام مساعده بمبلغ 20 میلیون ریال و پرداخت آن در چند قسط

3- وام ضروری 60 میلیون ریال طبق ضوابط موجود

4- وام صندوق امداد بمبلغ 20 میلیون ریال و پرداخت آن در 5 قسط

با سرجمع اینها نزدیک 200 میلیون ریال شاید کمی کمتر را در طول بازسازی هزینه کردم.که این اولین انتخابم نخواهد بود.و تا دقیقه آخر حضور در مدرسه از هیچ تلاشی دریغ نخواهم کرد.

 

ادامه نوشته

راه سخت بازسازی مدرسه در انتخاب جدید

آقای محمد و مجید شیخی و آقای ولی،بابت صعه صدر و مهربانی تان در یک راه زیبا سپاسگزاریم.از اینکه با تاخیر مزدتان را دریافت کردید.شرمنده هستیم.امیدواریم در ترسیم این راه زیبا با ما شریک باشید.

این مبلغ و مبالغ قبلی از جیب شخصی پرداخت می شود.که خود داستان مفصلی دارد.تا یک روز تمام خاطرات آن را انتشار دهیم.

 

 

ادامه نوشته